انشای ۲۰ ( آموزش انشا نویسی)

انشای ۲۰ ( آموزش انشا نویسی)

با کمک اساتید فن و معلمان مجرب نوشتن انشای ۲۰را بیاموزیم
انشای ۲۰ ( آموزش انشا نویسی)

انشای ۲۰ ( آموزش انشا نویسی)

با کمک اساتید فن و معلمان مجرب نوشتن انشای ۲۰را بیاموزیم

روش تدریس آیین نگارش


روش تدریس آیین نگارش

غلامرضا ارژنگ

 

ارزشیابی – گاه دیده می شود که دانش آموزی از نمره ای که در درس انشا گرفته است خشنود نیست، رنجیده و دلخور است، می پندارد که درباره ی او حق کشی و بی عدالتی شده، و از این بابت از معلم خود گله مند و از نوشتن دل سرد است.

               نباید پنهان داشت که ارزشیابی انشا کار دشواری است و از این نباید گذشت که دانش آموز چنین بپندارد که نظرش درباره ی میزان درستی یا نادرستی ارزشیابی معلم درست و کاملاً رواست. باید دانش آموز را به هدف اصلی و اساسی آموزش انشا متوجه کرد تا با راهنمایی های معلم در بهبود و پیشرفت کار خود بکوشد، و از توجه بیش از حد به نمره و مقایسه ی آن با نمره های دیگران و نتیجه گیری ها و تصورات ناروا و بیهوده پرهیز کند، و بداند که ارزشیابی و نمره ی معلم براساس معیارها و ملاک هایی است که باتوجه به حدود توانایی عمومی کلاس و بدون دخالت عقاید شخصی درباره ی موضوع و احساسات خصوصی او نسبت به هر دانش آموز، داده می شود.

               گرچه معیارهای ارزشیابی در همه ی انواع انشا نمی تواند یکسان باشد، چنان که در یک انشای وصفی، زیبایی و لطافت واژه ها و شیوایی و ملاحت جمله ها بیش تر مورد توجه است و در یک انشای اجتماعی، قدرت استدلال و تفکر، ولی به طور کلی هرگونه انشایی را می توان باتوجه به معیارهای زیر ارزشیابی کرد و نمره داد:

قواعد و نکات دستوری              3 نمره

سادگی و روانی و رسایی و روشنی جمله ها و تنوع واژه ها و ساختمان جمله            3 نمره

میزان توفیق در بیان اندیشه و احساس      5 نمره

نظم و ترتیب و تسلسل و ارتباط مطالب (طرح)            2 نمره

میزان تازگی و اصالت طرح کلی اندیشه و احساس یا نحوه ی استدلال        5 نمره

پاکیزگی ورقه، خوانایی خط، رعایت قواعد نشانه گذاری و پاراگراف بندی و حاشیه گذاری              2 نمره

خلاصه ای از آن چه گذشت:

-       باید دانش آموزان را به خوبی با هدف های برنامه آشنا کرد تا بدانند که هدف از آموزش نگارش آماده شدن آن هاست برای رفع نیازهای زندگی، و این کاری بالاتر از حد توانایی یک فرد متوسط و معمولی نیست.

-          باید با ذکر اهمیت این درس و نقشی که در پرورش فکری و پیشرفت های آینده ی آن ها دارد، علاقه ی آن ها را نسبت به آن جلب کرد.

-          باید ذوق ها و استعدادهای متنوع دانش آموزان را خوب شناخت و روش خود را در تدریس و انتخاب موضوع با ذوق و استعداد آن ها منطبق ساخت.

-       معلم باید در ابتدای سال برنامه ی درسی سالانه ی خود را با رعایت اصل «از ساده به دشوار» از روی برنامه ی تفصیلی تهیه و موضوعات آن را دقیقاً مشخص کند.

-          تهیه و پیش بینی طرح درس برای هر ساعت از لوازم حتمی موفقیت در تدریس است که شامل سه قسمت است:

الف – تهیه ی متنی شامل معرفی موضوع هر درس و راهنمایی های لازم برای نگارش آن

ب – تهیه ی سؤال های انشایی متعدد برای آن موضوع

ج – تهیه ی وسایل کمک آموزشی از قبیل کتاب های لازم یا ضبط صوت یا فیلم استریپ در صورت لوزم.

- باید در انتخاب موضوع دقت شود، به طوری که با تجارب و مطالعات و امکانات ذهنی دانش آموزان متناسب باشد. سؤال انشایی کاملاً روشن و مشخص و محدود و دور از هرگونه ابهام تهیه شود.

- سؤالات انشایی با همکاری خود دانش آموزان تهیه شود تا با توانایی و انگیزه ها و خواست های آن ها متناسب باشد. برای این کار از دانش آموزان می خواهیم که موضوعاتی تهیه و پیشنهاد کنند، آن گاه آن پیشنهاد را اصلاح و کامل می کنیم و برای نوشتن به آن ها می دهیم.

- باید در حسن اداره ی کلاس خاصه در وقت خواندن انشا و اظهارنظر دانش آموزان دقت کرد، به طوری که ضمن فعال بودن کلاس و شرکت همه ی دانش آموزان در بحث و اظهارنظر، نظم و انضباط کلاس به هم نخورد.

- باید در رعایت احترام دانش آموزان و پرورش سجایای اخلاقی از قبیل حقیقت جویی و حقیقت گویی و صداقت و صراحت لهجه و شجاعت بیان کوشید و آن ها را به پرهیز از تعصب و لجاج و پرخاش جویی، پرهیز ازخشم، و حفظ خونسردی و رعایت آزادی عقیده ی دیگران و تحمل شنیدن عقاید مخالف عادت داد.

- معلم نباید عقیده ی شخصی خود را، خاصه هنگامی که بوی بدبینی و یأس و نومیدی و افسردگی و احساس بیهودگی می دهد، به دانش آموزان تحمیل یا تلقین و القا کند، زیرا نفوذ معنوی و شخصیت برتر معلم موجب می شود که دانش آموز از هر جهت آماده ی پذیرفتن عقاید او باشد. شخصیت و اخلاق انسانی معلم اقتضا می کند که حتی عقاید و نظریاتی را هم که در صحت آن ها هیچ گونه تردیدی ندارد فقط ارائه دهد و همواره دانش آموزان را وادارد که صحت آن ها را مورد تردید قرار دهند و خود درباره ی آن به تلاش فکری دست بزنند.

- باید دانش آموزان را عادت داد که انتقاد آن ها از نوشته ی دیگران با احترام و محبت و نرمی همراه باشد و از درشتی و تمسخر دیگران بپرهیزند و ضمن انتقاد از یادآوری جنبه های جالب و خوب انشای دیگران چشم نپوشد.

- کلاس انشا نباید عرصه ی خودنمایی یکی دو نفر که از همه قوی ترند بشود و دیگران، خاصه افراد خیلی ضعیف، که بیش تر احتیاج به توجه دارند، به افرادی تماشاچی و کنار گودنشین تبدیل شوند، بلکه باید به خصوص به افراد ضعیف تر بیش تر توجه کرد و با سؤال کردن از آن ها به بحث و اظهارنظر وادارشان کرد.

- باید مراقبت کرد که، در هر جلسه ی انشا، همه ی دانش آموزان انشا نوشته باشند، و نیز باید خواندن انشا به نحوی باشد که هیچ دانش آموزی نتواند پیش بینی کند که در جلسه ی آینده انشای خود را خواهد خواند یا نه، زیرا اگر دانش آموزی پیش بینی کند که در جلسه ی آینده انشا نخواهد خواند، برای رفع تکلیف چیزی خواهد نوشت و تمام نیرو و استعداد خود را در آن به کار نخواهد برد. در عین رعایت این نکته، باید ترتیبی داده شود که در پایان هر سه ماه تقریباً همه به یک اندازه انشا خوانده باشند و کسی احساس نکند که کم تر مورد توجه قرار گرفته یا از این راه به او ظلم شده است.

- در موقع خواندن انشا معلم باید دانش آموزان را به رعایت تناسب آهنگ گفتار با معنی و مفهوم آن و تلفظ و آهنگ رسا و محکم، و رعای جای درنگ و سکوت عادت دهد، و در از میان بردن لکنت زبان و عیب های دیگر بکوشد.

- باید ترتیبی داده شود که در هر جلسه دست کم ده انشا، خوانده شود. از این رو باید از خوانده شدن انشاهای طولانی در کلاس جلوگیری شود. انشاهای نوشته شده، ضمن بررسی، جمع آوری می شود و معلم از میان آن ها انشاهایی را که باید خوانده شود انتخاب می کند. بقیه ی انشاها را معلم در خارج از کلاس می خواند و در حاشیه ی آن یادآوری های لازم را می کند.

- تصحیح انشا شامل تصحیح طرح کلی، نظم و ترتیب، جمله بندی، و جنبه های دستوری و لغوی آن است. این کار باید به تدریج و مرحله به مرحله صورت گیرد. بدین ترتیب که در اوایل سال باید از نکات کلی و اساسی مربوط به طرح و فکر انشا شروع کرد و پس از آن که این عیب های کلی تا حدی از میان رفت، به نکات جزئی دستوری و شیوه ی بیان پرداخت. خلاصه نباید طوری رفتار کرد که کثرت ایرادها باعث دلسردی و یأس دانش آموز شود. در مراحل اول مهم این است که دانش آموز بتواند فکر خود را بیان کند و سایر نکات از قبیل نکات دستوری و لغوی و آرایش سخن و نحوه ی استدلال مربوط به مراحل بعدی است.

- باید دانش آموزان را به رعایت صمیمیت و صداقت، و احساس آزادی کامل در بیان، و سادگی و بی پیرایگی سخن و رعایت تناسب موضوع و شیوه ی بیان و تناسب بین اجزای داخلی انشا، عادت داد.

- باید دانش آموزان را واداشت که هر انشا را پس از تصحیح در دفتر مخصوص انشا، با رعایت پاکیزگی و خوانایی و اصول نشانه گذاری و حاشیه گذاری، پاک نویس کنند و این دفتر اقلاً ماهی یک بار جمع آوری شود و مورد مشاهده و مطالعه و اظهارنظر معلم قرار گیرد.

- باید دانش آموزان را به مطالعه ی نثر امروزی تشویق و آن ها را در انتخاب نمونه های خوب آن یاری کرد.

- باید دانش آموزان را به مطالعه و تشکیل جلسات سخنرانی و بحث و مناظره و تهیه ی روزنامه ی دیواری تشویق کرد.

- باید برای دانش آموزان تکلیفی سالانه متناسب با ذوق و توانایی آن ها تعیین کرد، و حتی نمره ی آن را به نحوی در نمره ی امتحانی آن ها دخالت داد. این کار می تواند خلاصه کردن یک کتاب، معرفی و نقد یک کتاب، انجام دادن یک کار تحقیقی یا اجرای یک سخنرانی جامع باشد. در صورت لزوم برای انجام دادن تکلیف سالانه می توان گروه های چند نفری را معین کرد.

- باید اقلاً ماهی یک بار در کلاس از دانش آموزان خواست که انشایی بنویسند و نمره ی آن را در امتحان دخالت داد.

- برای نمره گذاری باید معیارها و ملاک های دقیق و عینی تعیین کرد، و براساس آن ها نمره داد تا دانش آموزان احساس بی عدالتی و تبعیض نکنند.

- باید دانش آموزان را متوجه هدف اصلی آموزش انشا کرد تا از توجه بیش از حد به کمی و زیادی نمره و مقایسه ی نمره ها منصرف شوند.

منبع : ماهنامه ی آموزش و پرورش، شماره ی 3، دوره ی 44، آذر 1353.

نقل از سایت انجمن انشا

نوشتن انشاهای خلاق



مقاله :نوشتن انشاهای خلاق
نویسنده : افسانه علی پاشازاده

 گروه هـای آمـوزش عمومـی بخـش بوستـان و گلستـان

انشاء به معنی ایجاد کردن،پرورش دادن،ابداع و خلق کردن است و آنچه را که امروزه فن انشاء گفته میشود از نخستین معنای آن(ایجاد)گرفته شده است. انشاء به معنی نظم دادن به فکر به معنی ایجاد کلام و سخن و نگارش آن است.
معادل فارسی انشاء دبیری است که به معنی منشیگری و کتابت میباشد.در اصطلاح ادبیات انشاء عبارت از نگارش جملات و عباراتی است که افکار نویسنده را به صورتی روشن و زیبا بیان کند که خواننده آنها را به سهولت بفهمد و برایش خوشایند و مطلوب باشد.


هدفهای آموزش انشا

1)دانش‌آموزان بتوانند آنچه را که می‌اندیشند و می‌خوانند به دیگری بگویند و بنویسند.

2)دانش‌آموزانی که تخیل قوی و استعدادی بیشتر در نویسندگی دارند بشناسیم و در مسیری صحیح هدایت کنیم.

3)پرورش قوه استدلال،تفکر و دقت دانش‌آموزان و وادار کردن آنها به درست دیدن و شنیدن،سپس دیده و شنیده خود را به طرز ساده و روشن بیان کردن و نوشتن است.

روش آموزش انشا

زمینه یادگیری انشاء مانند کودکی می‌ماند برای سخن گفتن،غذا خوردن،راه رفتن از ساده به مشکل نیاز به کمک بسیار ما دارد این دانش‌آموز و یا نوآموز برای اینکه بهتر بنویسد و بهتر بیان کند و مطالب را آنچه که هست بازگو کند نیاز به کمک و راهنمایی و هدایت ما دارد.

*پایه نوشتن صحیح و مستقل از همان کلاسهای اولیه گذاشته میشود.دانش‌آموزان از سال اول تحصیل می‌آموزند که چگونه منظور خود را درست بیان کنند در کلاس دوم علاوه بر جمله‌سازی و تکمیل جمله‌های ناقص،با کلمه‌های آشنا جواب سؤالات را به صورت کتبی می‌نویسند و از کلاس سوم نوشتن انشاء عملاً آغاز می‌گردد و دانش‌آموزان ابتدا برای هر انشاء طرح‌ریزی می‌نمایند و این طراحی در مرحله اول به طور شفاهی انجام می‌گیرد و بعد به صورت کتبی درمی‌آید.

*برای دانش‌آموزان انشاء آموزگاران باید دانش‌آموزان را هدایت و راهنمایی کنند که شاگردان نظم فکری داشته و در مشاهدات خود دقیق باشند،درست بیندیشند،خوب بیان کنند و به قاعده بنویسند.

تنها دادن موضوع برای نوشتن انشاء کافی نیست دانش‌آموزان لازم است که بیاموزند که قبلاً فکر کنند و ریزه‌کاریها را دقیق مشاهده نمایند و پس از آنکه فکر و مایه‌ای برای نوشتن پیدا کردند ما به کارگیری اصول نگارشی را که از آموزگار خود فرا گرفته‌اند شروع به نوشتن انشاء نمایند.
*یکی از شرایط نوشتن انشاء تسلط و مهارت یافتن در خواندن است برای این کار یکی از بهترین روشها جمع کردن کتاب داستان دانش‌آموزان و دادن کتابها به دانش‌آموزان که آن کتابها را نخوانده‌اند و به همین ترتیب تا همه دانش‌آموزان در مدت یکی دو هفته متوالی بتوانند تمامی کتاب داستانها را بخوانند و خلاصه‌ی آن را در دفتر خود بنویسند.گاهی اوقات نوآموز نمی‌تواند فکر خود را روی موضوعی متمرکز کند و یا مایه ذهنی لازم و کافی در آن زمینه ندارد.در این صورت معلم می‌تواند معانی و مفاهیم را به او القاء کند و شاگرد به آن معانی لباس مناسب بپوشاند و به صورت مکتوب درآورد.
یک تذکر مهم در نوشتن انشا

دانش‌آموزان باید بدانند همان‌طوری که در صحبت کردن نباید از موضوع خارج شد بی‌مورد سخن گفت و یا زیاد حرف زد،در نوشتن هم باید از حاشیه‌رویهای بی‌موقع و آوردن جمله‌های پرلفظ و بی‌معنی خودداری کرد.امروزه نوشته‌ای پسندیده است که دارای جمله‌های کوتاه و رعایت مساوات در کلام باشد.


*در نوشتن انشاء باید از بازی داستان‌سازی نیز استفاده کرد داستانهای نیمه تمام که دانش‌آموز باید ادامه داستان را خود از فکر و ذهن خود بسازد و یا این روش را به صورت بازی دربیاوریم یکی از دانش‌آموزان داستانی را شروع می‌کند و پس از گفتن یکی دو جمله نوبت به دانش‌آموز دیگر می‌رسد که دنباله‌ی داستان را بگوید همین‌طور تا آخر،تا داستان تمام شود در این بازی علاوه بر تقویت سرعت انتقال و تخیل اطفال،قدرت حفظ،رشته منطقی کلام نیز در آنها پرورش می‌یابد.
*در درس انشاء به رغبت و علاقه دانش‌آموزان و مفید بودن آنچه آموخته میشود باید توجه بیشتری داشت داشتن روزنامه دیواری،تهیه لوحه‌های مختلف کمک مؤثری به انشاء دانش‌آموزان می‌کند،چون موضوعات توصیفی با محسوسات و مشاهدات و تجربه‌های کودکان بستگی پیدا می‌کند با علاقه و رغبت بیشتری می‌نویسند.

محل مناسب نوشتن انشا(کلاس یا منزل)

معلمینی که تنها به تعیین موضوع انشاء بسنده می‌کنند و از دانش‌آموزان می‌خواهند که در منزل انشاء بنویسند و در جلسه بعد در کلاس بخوانند و مجدداً موضوعی دیگر برای جلسه آینده معین می‌کنند باعث می شوند که تعدادی از دانش‌آموزان از اولیای خود کمک بگیرند و تعدادی اصلاً ننویسند و یا تنها به نوشتن چند جمله تکراری و بی‌سر و ته اکتفا کنند.

بهترین راه‌حل برای نوشتن انشاء ابتدا هر درسی که داده میشود معلم باید هم خانواده و مخالف و هم معنی کلماتی که در آن درس وجود دارد برای دانش‌آموزان یاد بدهد بعد از چند درس دانش‌آموز دیگر مثل قبل از معلم تقلید نمی‌کند بلکه جلوتر از معلم این کلمات را پیدا کرده و سعی در یادگیری این کلمات میشود و این کار به صورت بازی درمی‌آید.بعد از چند جلسه بعضی از کلمات هر درس را مشخص کرده و به صورت جمله در کلاس می‌نویسند و برای بقیه دانش‌آموزان آنها را می‌خوانند و یا احیاناً در پای تخته می‌نویسند تا با کلمات و جملات بیشتری آشنا بشوند در جلسات بعدی موضوعی به دانش‌آموز گفته میشود که در کلاس در مورد آن موضوع فقط به صورت جمله‌های کوتاه بنویسند و بعد از چهار ماه به دانش‌آموز کلمه انشاء را بیان می‌کنیم و در مورد انشاء بیشتر صحبت می‌کنیم و نکاتی که در مورد موضوعی خاص مربوط میشود مشخص می‌کنیم و به نوشته‌های جمله‌سازی خود نظمی منطقی داده و به صورت یک نوشته کامل درمی‌آوریم و مطالب دانش‌آموزان باید در قالب جملات کوتاه و کامل در مورد آن موضوع بیان شود.
*در کلاسهای چهارم و پنجم شاگردان را به استفاده از تشبیهات زیبا تشویق می‌کنیم.در کلاس اول و دوم انشاء شامل جمله‌نویسی درباره کلمه یا تصویر میباشد و گاه کامل کردن جمله و انشاء از کلاس سوم شروع میشود.دانش‌آموزانی که نمی‌توانند انشاء را بنویسند و نمی‌دانند چگونه شروع کنند معلم می‌تواند به آنها کمک کند تا در کار نوشتن راه بیفتند که برای موضوع تعدادی سؤال به آنها بدهد تا پاسخ به آن سؤالات مطلب نوشته‌ی ایشان باشد در نوشته باید قواعد درست‌نویسی رعایت گردد.هر مطلب انشاء را در بند یا پاراگرافی جداگانه بنویسند خوب است اگر نوشته یا ابیات مناسب و یا ضرب‌المثل همراه باشد.

موضوع انشا

وظیفه معلم در درجه اول انتخاب موضوعی مناسب کلاس برای انشاء است در کلاسهای پایینتر بسیار ساده و آسان است ولی رفته رفته موضوعها پیچیده‌تر میشود.

ساده‌ترین موضوع،انشایی است که زیاد احتیاج به تفکر و تعقل نباشد مثل یک توصیف کلاس،در این حالت شاگرد آنچه را که به چشم خود می‌بیند به صورت جملات کوتاه به روی کاغذ می‌آورد.اگر این موضوع برای بعضی از دانش‌آموزان مشکل بود و ندانستند که از کجا و به چه ترتیب شروع کنند معلم می‌تواند با توصیف شفاهی آنها را راهنمایی کنند تا بتوانند بنویسند .

موضوع دوم:

تبدیل شعر به نثر است که به زبانی ساده و به زبان امروزی نوشته شود که در کلاس سوم به دانش‌آموزان داده میشود.
موضوع سوم:موضوعات اجتماعی مثل وظیفه پلیس و خیابان که علاوه بر چشم بینا،به قوه فکر و استدلال نیاز هست در پایه چهارم به دانش‌آموزان گفته میشود.

کم‌کم باید از محسوسات کاست و به محتویات افزود و از موضوعهای اجتماعی به سوی موضوعهای اخلاقی رفت و به تدریج آنها را به اندیشیدن و مدد گرفتن از تجمل واداشت البته مسایل اخلاقی و آنگونه که خود احساس کرده‌اند می‌نویسند که در اوایل کلاس پنجم به دانش‌آموزان گفته میشود.

در اواخر کلاس پنجم موضوعات ادبی فلسفی و موضوعهای جامعه مانند قصه‌نویسی و رمان‌نویسی به دانش‌آموز گفته میشود اما نگارش این موضوعهای جامع،کار هر شاگردی نیست،علاوه بر آموختن فنون نگارش و تعقل و استدلال و توصیف،استعدادی خاص می‌خواهد.

در پایه سوم خلاصه‌نویسی که میتوان یک درس یا متنی را به صورت خلاصه بنویسند گاهی میتوان یک تصویر یا سلسله تصاویر موضوع انشاء قرار داد و از شاگردان خواست که در مورد این تصاویر مطلب بنویسند.

نکات بهداشتی را از کودکان بخواهیم مثل(چرا مسواک می‌زنید؟)

در پایه سوم به دانش‌آموز یادآور می‌شویم که بهتر است نوشته خود را با یک جمله بهتر تمام کنیم و اگر دانش‌آموزان مطالب جالبی بیان کرده اما جمله‌های او ناصحیح است می‌توانیم تذکر لازم را در پایین صفحه بنویسیم و به فکر و اندیشه او نمره بدهیم.

یک نکته مهم

در تمامی پایه‌ها برای این که دانش‌آموزان با نوشتن بیشتر آشنا بشوند باید به کتاب بنویسیم بیشتر اهمیت بدهیم چون تمامی نکاتی که در بنویسیم وجود دارد علائم و نشانه‌هایی هستند که در نوشتن انشاء به ما کمک می‌کنند و به تک تک تمرینات اهمیت داده و به دانش‌آموزان یاد دهیم.مثل موضوعهایی در مورد رعایت علائم دستوری در نوشتن.

در جمله و انشا علامت‌گذاری باید مراعات شود.


نقطه(.)در پایان جمله‌های کامل به کار می‌رود.

دو نقطه(:) علامت نقل قول است و گفته دیگران را در گیومه می‌گذاریم.

(؟)علامت سؤال در پرانتز نویسنده راجع‌به آن صحبت شک و تردید دارد.

(!)در آخر جملات عاطفی مثل به‌به! آفرین!

هر جا وَ بگذاریم نیازی به ویرگول نداریم.

؟در آخر جمله‌های کامل به صورت پرسشی نوشته شود.

و علامتهای دیگری که در پایه‌های مختلف به دانش‌آموز گفته میشود تا نوشته‌ی آنها کامل‌تر شود.

 

نکات مهم در نوشتن انشا

*در مورد کلمه‌ی ایجاز(مختصرگویی) را بیشتر توضیح دهیم باید مختصر نوشتن را در نوشته مراعات کنیم و کلمه‌ها و جمله‌های زائد را حذف کنیم و به درازا کشیدن کلام یا به کار بردن کلمات زائد خودداری کنیم و علامت‌گذاری را در نوشته مراعات کنیم.

وجود مقدمه در نتیجه‌گیری در تمامی انشاءها الزامی نیست.

کلمات را در نوشتن خود به صورت کتابی به کار ببریم و از نوشتن به صورت محاوره‌ای و شکسته خودداری بکنیم.
انواع انشا

1)توصیفی یا وصفی:

ساده‌ترین نوع انشاء است دانش‌آموز چیزهایی را که در اطراف خود می‌بیند یا می‌شنود یا احساس می‌کند وصف و تعریف می‌نماید.

2)گزارش‌نویسی:
برخی گزارش‌نویسی را نوعی انشای نقلی به حساب می‌آورند.

وقتی دانش‌آموزان به گردش علمی می‌روند معلم می‌تواند از آنها بخواهد که گزارش از آن روز تهیه کند.غالباً برای تهیه گزارش نیاز به تحقیق،سؤال و جستجو میباشد.

3)انشای نقلی:برای بیان سرگذشت خود یا دیگران به کار میرود یا معلم میتواند برای آموزش انشای نقلی تمرینات زیر را انجام دهد داستان‌گویی،نوشتن خلاصه متن خوانده شده نوشتن خلاصه کارهایی که در زمان معینی انجام شد مثلاً روز جمعه چه کار کرده.


4)برگرداندن شعر به زبان ساده و نثر امروز:

معلم می‌تواند شعرهای مناسبی را از کتاب فارسی یا خارج از کتاب به دانش‌آموزان داده و بخواهد که اشعار را به نثر ساده امروز بنویسند شاگردان باید توجه کنند در این نوع نوشته از حاشیه رفتن خودداری کنند و تنها مفهوم را به زبان ساده و گویا و کوتاه بنویسند.

5)انشای تخیلی:محصول ذهن و ساخته و پرداخته افکار دانش‌آموز است و غالباً اساس خارجی ندارد این نوع انشاء فرصتی است برای شناخت افکار دانش‌آموز و گرایشات درونی او که در چه دنیایی و آرزوهای درست و غلط او چگونه است.معلم می‌تواند شروع داستانی را بگوید و دانش‌آموزان آن را تمام کنند یا از شاگردان بخواهیم قلم،کاغذ،دفتر یا تخته سیاه و سرگذشت اشیاء را بیان کند.

6)خلاصه‌نویسی:موجب پرورش قدرت نویسندگی و گسترش از کودکان میشود و آنها را آماده می‌کند که در موقع لزوم بخوانند اصل مقصود یک درسی یا یک مقاله را استخراج نمایند.

7)نامه‌نگاری:نامه بیان کتبی موضوعی است برای مخاطبی که حضور ندارد نامه‌ای را که ما می‌نویسیم معرف شخصیت فرهنگ،ادب و ذوق و سلیقه ماست و باید همان اثر را در مخاطب بگذارد که شخصیت خود ما می‌گذارد.
8)انواع نامه:

نامه‌های خصوصی-نامه‌های رسمی و اداری

داشتن حاشیه سفید نامه‌ها الزامی است حاشیه سمت راست بیشتر از سمت چپ است.

در نامه‌های اداری گذاشتن تاریخ در بالا گوشه سمت چپ لازم است.

نامه‌های خصوصی باید ساده و بیان‌کننده روح صمیمیت و یکرنگی باشد.اما در نامه‌های اداری جنبه رسمی بودم مراعات میشود و نامه‌های اداری نباید خودمانی نوشته شود.

برای نوشتن نامه نباید از مداد استفاده کنند.

نامه‌های اداری یا رسمی را میتوان تایپ کرد اما اگر نامه دوستانه را تایپ کنیم نشانه بی‌صمیمیتی ما نسبت به گیرنده نامه خواهد بود.

قواعد علامت‌گذاری:

علامت‌گذاری در نامه مانند هر نوشته دیگری رعایت می شود.

کلماتی را در نوشته خود به کار بریم که معنی آنها را می‌دانیم و اگر معنی کلمه‌ای را نمی‌دانیم بهتر است به فرهنگ لغات مراجعه کنیم و غلط املایی در نوشته نداشته باشیم.اگر برای کسی نامه می‌نویسیم لازم است نشانی ما را داشته باشد.نشانی در زیر متن نامه بنویسیم.در نامه اداری نام و نام خانوادگی و امضا الزامی است.

ارکان یک نامه

هر نامه شامل چهار بخش اصلی است:

1)عنوان
2)شروع نامه

3)متن نامه

4)عبارت پایان نامه

نامه اداری حاشیه سفید در سمت راست در نامه اداری گاه اسم دقیق اداره یا سازمان و گاه رئیس که اداره را مخاطب قرار می‌دهند.

مثال:ریاست محترم اداره آموزش و پرورش متن نامه اداری کوتاه و ساده باشد.ذکر مطالب اضافی خودداری گردد.

مشخصات موضوعات انشاء در دوره ابتدایی

1)داشتن علاقه

2)داشتن اطلاعات

3)محدود و معین بودن موضوع انشاء

4)موضوعات باید مربوط به محیط زندگی و مسائل روز باشد.

5)وصف یک تصویر

6)چند کلمه که معانی آنها به هم نزدیک است.

تهیه و تنظیم طرح انشا

قدمهایی که در مراحل اولیه برای تنظیم طرح و نوشتن انشاء برداشته می شود:

1)انتخاب موضوع

2)یادداشت نکته‌های مختلف درباره آن

3)دسته‌بندی نکات

4)منظم کردن مطالب به ترتیب منطقی

5)صحبت کردن

6)نوشتن انشا

مشکلات نوشتن انشاء در دوره ابتدایی

1)عدم داشتن مطلب

2)عدم توسعه کتابخانه دبستان و کلاس

3)عدم شرکت دادن بچه‌ها در مجالس عمومی،سخنرانی،نماز جمعه،گردشها و بادیدهای علمی سطح آگاهی آنها را کاهش می‌دهد.
4)عدم فراهم نکردن زمینه‌های مساعد و واقعی برای اجبار یافتن به نوشتن مانند شرکت در تهیه روزنامه‌دیواری،نوشتن نامه و دادن پیام کتبی به خانواده
5)عدم گنجینه لغات کودکان
6)عدم آموختن کلمات هم خانواده،متشابه و متضاد و افزایش لغات آنها
7)عدم آشنایی به سبک و الگوی خاص که بهترین نمونه‌ همان متون دروس کتابهای فارسی است.
8)عدم تطابق موضوع انشاء با سن و فهم و علاقه کودکان
9)عدم توانایی در ترکیب کلمات و بیان احساس فکر
10)عدم آشنایی دانش‌آموز با چگونگی شروع انشاء
*معیارهای تصحیح انشاء در دوره ابتدایی
1)آیا دانش‌آموز اندیشه و مطلب خاصی برای نوشتن داشته است؟
2)آیا بیان مطلب با جملات روشن و درست انجام گرفته و انشاء از غلط‌های املایی و دستوری خالی است؟
3)آیا برای بیان مطلب با جملات روشن و درست انجام گرفته و انشاء از غلط‌های املایی و دستوری خالی است؟
4)هر مطلبی با توجه به اهمیت آن در جای خود قرار گرفته و از تکرار مطالب خودداری شده است؟
5)آیا علائم نقطه‌گذاری رعایت شده؟
6)آیا زیبایی و لطافت در انشاء وجود دارد؟
به هر حال هر معلمی با توجه به روشی که خود در نظر دارد انشاء را تصحیح می‌کند ولی یک راه خوب و مناسب که تلفیقی از روشهای مختلف است.
آموزگار قبلاً خود انشاها را بخواند یادآوریها و نکات لازم را در حاشیه هر انشاء تذکر دهد.نکات خوب و مثبت را در انشاها علامتگذاری کند و استخراج نماید و همچنین نقاط ضعف انشاها را معین کند.در ساعت انشاء قبل از این که انشاها خوانده شود راجع به نکات مثبت و منفی انشاها توضیح دهد(بدون این که نام کسی را ذکر کند)و دانش‌آموزی جنبه‌های مثبت را بر روی تخته‌ی کلاس یادداشت کند و دانشآموزانی که نمره آنها از حد معینی کمتر شده موظف شوند که یک بار دیگر آن انشاء را بنویسند و عبارتهای مورد تأیید معلم را که در روی تخته کلاس نوشته شده در انشاهای خود بیاورند.منابع:روش تدریس فارسی مقطع ابتدایی
مأخذ:سخنان ارائه شده از استاد دانشگاه و تجربیات خودم در کلاس درس


 

جلال الدین محمد بلخی معروف به مولوی

جلال الدین محمد بن بهاءالدین محمد بن حسینی خطیبی بکری بلخی معروف به مولوی یا ملای روم یکی از بزرگترین عارفان ایرانی و از بزرگترین شاعران درجه اول ایران بشمار می رود. خانواده وی از خاندانهای محترم بلخ بود و گویا نسبش به ابوبکر خلیفه میرسد و پدرش از سوی مادر دخترزاده سلطان علاءالدین محمد خوارزمشاه بود و به همین جهت به بهاءالدین ولد معروف شد.

وی در سال 604 هجری در بلخ ولادت یافت. چون پدرش از بزرگان مشایخ عصر بود و سلطان محمد خوارزمشاه با این سلسله لطفی نداشت، بهمین علت بهاءالدین در سال 609 هجری با خانواده خد خراسان را ترک کرد. از راه بغداد به مکه رفت و از آنجا در الجزیره ساکن شد و پس از نه سال اقامت در ملاطیه (ملطیه) سلطان علاءالدین کیقباد سلجوقی که عارف مشرب بود او را به پایتخت خود شهر قونیه دعوت کرد و این خاندان در آنجا مقیم شد. هنگام هجرت از خراسان جلال الدین پنج ساله بود و پدرش در سال 628 هجری در قونیه رحلت کرد.

پس از مرگ پدر مدتی در خدمت سید برهان الدین ترمذی که از شاگردان پدرش بود و در سال 629 هجری به آن شهر آمده بود شاگردی کرد. سپس تا سال 645 هجری که شمس الدین تبریزی رحلت کرد جزو مریدان و شاگردان او بود. آنگاه خود جزو پیشوایان طریقت شد و طریقه ای فراهم ساخت که پس از وی انتشار یافت و به اسم طریقه مولویه معروف شد. خانقاهی در شهر قونیه بر پا کرد و در آنجا به ارشاد مردم پرداخت. آن خانقاه کم کم بدستگاه عظیمی بدل شد و معظم ترین اساس تصوف بشمار رفت و از آن پس تا این زمان آن خانقاه و آن سلسله در قونیه باقی است و در تمام ممالک شرق پیروان بسیار دارد.  جلال الدین محمد مولوی همواره با مریدان خود میزیست تا اینکه در پنجم جمادی الاخر سال 672 هجری رحلت کرد. وی یکی از بزرگترین شاعران ایران و یکی از مردان عالی مقام جهان است. در میان شاعران ایران شهرتش بپای شهرت فردوسی، سعدی، عمر خیام و حافظ میرسد و از اقران ایشان بشمار میرود. آثار وی به بسیاری از زبانهای مختلف ترجمه شده است. این عارف بزرگ در وسعت نظر و بلندی اندیشه و بیان ساده و دقت در خضال انسانی یکی از برگزیدگان نامی دنیای بشریت بشمار میرود. یکی از بلندترین مقامات را در ارشاد فرزند آدمی دارد و در حقیقت او را باید در شمار اولیا دانست. سرودن شعر تا حدی تفنن و تفریح و یک نوع لفافه ای برای ادای مقاصد عالی او بوده و این کار را وسیله تفهیم قرار داده است. اشعار وی به دو قسمت منقسم میشود، نخست منظومه معروف اوست که از معروف ترین کتابهای زبان فارسی است و آنرا "مثنوی معنوی" نام نهاده است.  این کتاب که صحیح ترین و معتبرترین نسخه های آن شامل 25632 بیت است، به شش دفتر منقسم شده و آن را بعضی به اسم صیقل الارواح نیز نامیده اند. دفاتر شش گانه آن همه بیک سیاق و مجموعه ای از افکار عرفانی و اخلاقی و سیر و سلوک است که در ضمن، آیات و احکام و امثال و حکایتهای بسیار در آن آورده است و آن را بخواهش یکی از شاگردان خود بنام حسن بن محمد بن اخی ترک معروف به حسام الدین چلبی که در سال 683 هجری رحلت کرده است به نظم درآودره.  جلال الدین مولوی هنگامی که شوری و وجدی داشته، چون بسیار مجذوب سنایی و عطار بوده است، به همان وزن و سیاق منظومه های ایشان اشعاری با کمال زبردستی بدیهه میسروده است و حسام الدین آنها را می نوشته.  نظم دفتر اول در سال 662 هجری تمام شده و در این موقع بواسطه فوت زوجه حسام الدین ناتمام مانده و سپس در سال 664 هجری دنباله آنرا گرفته و پس از آن بقیه را سروده است. قسمت دوم اشعار او، مجموعه بسیار قطوری است شامل نزدیک صدهزار بیت غزلیات و رباعیات بسیار که در موارد مختلف عمر خود سروده و در پایان اغلب آن غزلیات نام شمس الدین تبریزی را برده و بهمین جهت به کلیات شمس تبریزی و یا کلیات شمس معروف است.  گاهی در غزلیات خاموش و خموش تخلص کرده است و در میان آن همه اشعار که با کمال سهولت میسروده است، غزلیات بسیار رقیق و شیوا هست که از بهترین اشعار زبان فارسی بشمار تواند آمد.

جلال الدین بلخی پسری داشته است به اسم بهاءالدین احمد معروف به سلطان ولد که جانشین پدر شده و سلسله ارشاد وی را ادامه داده است. وی از عارفان معروف قرن هشتم بشمار میرود و مطالبی را که در مشافهات از پدر خود شنیده است در کتابی گرد آورده و "فیه مافیه" نام نهاده است.  نیز منظومه ای بهمان وزن و سیاق مثنوی بدست هست که به اسم دفتر هفتم مثنوی معروف شده و به او نسبت میدهند اما از او نیست.  دیگر از آثار مولانا مجموعه مکاتیب او و مجالس سبعه شامل مواعظ اوست.

هرمان اته، خاور شناس مشهور آلمانی درباره جلال الدین محمد بلخی (مولوی) چنین نوشته است:

«به سال ششصد و نه هجری بود که فریدالدین عطار اولین و آخرین بار حریف آینده خود که میرفت در شهرت شاعری بزرگترین همدوش او گردد، یعنی جلال الدین را که آن وقت پسری پنجساله بود در نیشابور زیارت کرد.  گذشته از اینکه (اسرارنامه) را برای هدایت او به مقامات عرفانی به وی هدیه نمود با یک روح نبوت عظمت جهانگیر آینده او را پیشگویی کرد.

جلال الدین محمد بلخی که بعدها به عنوان جلال الدین رومی اشتهار یافت و بزرگترین شاعر عرفانی مشرق زمین و در عین حال بزرگترین سخن پرداز وحدت وجودی تمام اعصار گشت، پسر محمد بن حسین الخطیبی البکری ملقب به بهاءالدین ولد در ششم ربیع الاول سال ششصد و چهار هجری در بلخ به دنیا آمد.  پدرش با خاندان حکومت وقت یعنی خوارزمشاهیان خویشاوندی داشت و در دانش و واعظی شهرتی بسزا پیدا کرده بود.  ولی به حکم معروفین و جلب توجه عامه که وی در نتیجه دعوت مردم بسوی عالمی بالاتر و جهان بینی و مردم شناسی برتری کسب نمود. محسود سلطان علاءالدین خوارزمشاه گردید و مجبور شد بهمراهی پسرش که از کودکی استعداد و هوش و ذکاوت نشان میداد قرار خود را در فرار جوید و هر دو از طریق نیشابور که در آنجا به زیارت عطار نایل آمدند و از راه بغداد اول به زیارت مکه مشرف شدند و از آنجا به شهر ملطیه رفتـند.  در آنجا مدت چهار سال اقامت گزیدند؛ بعد به لارنده انتقال یافتند و مدت هفت سال در آن شهر ماندند.  در آنجا بود که جلال الدین تحت ارشاد پدرش در دین و دانش مقاماتی را پیمود و برای جانشینی پدر در پند و ارشاد کسب استحقاق نمود.  در این موقع پدر و فرزند بموجب دعوتی که از طرف سلطان علاءالدین کیقباد از سلجوقیان روم از آنان بعمل آمد به شهر قونیه که مقر حکومت سلطان بود عزیمت نمود و در آنجا بهاءالدین در تاریخ هیجدهم ربیع الثانی سال ششصد و بیست و هشت هجری وفات یافت.

جلال الدین از علوم ظاهری که تحصیل کرده بود خسته گشت و با جدی تمام دل در راه تحصیل مقام علم عرفان نهاد و در ابتداء در خدمت یکی از شاگردان پدرش یعنی برهان الدین ترمذی که 629 هجری به قونیه آمده بود تلمذ نمود.  بعد تحت ارشاد درویش قلندری بنام شمس الدین تبریزی درآمد واز سال 642 تا 645 در مفاوضه او بود. شمس الدین با نبوغ معجره آسای خود چنان تأثیری در روان و ذوق جلال الدین اجرا کرد که وی به سپاس و یاد مرشدش در همه غزلیات خود بجای نام خویشتن نام شمس تبریزی را بکار برد.  هم چنین غیبت ناگهانی شمس، در نتیجه قیام عوام و خصومت آنها با علوی طلبی وی که در کوچه و بازار قونیه غوغائی راه انداختند و در آن معرکه پسر ارشد خود جلال الدین یعنی علاءالدین هم مقتول گشت.  مرگ علاءالدین تأثیری عمیق در دلش گذاشت و او برای یافتن تسلیت و جستن راه تسلیم در مقابل مشیعت، طریقت جدید سلسله مولوی را ایجاد نمود که آن طریقت تا کنون ادامه دارد و مرشدان آن همواره از خاندان خود جلال الدین انتخاب می گردند.  علائم خاص پیروان این طریقت عبارتست در ظاهر از کسوهً عزا که بر تن می کنند و در باطن از حال دعا و جذبه و رقص جمعی عرفانی یا سماع که بر پا میدارند و واضع آن خود مولانا هست. و آن رقص همانا رمزیست از حرکات دوری افلاک و از روانی که مست عشق الهی است. و خود مولانا چون از حرکات موزون این رقص جمعی مشتعل میشد و از شوق راه بردن به اسرار وحدت الهی سرشار می گشت؛ آن شکوفه های بی شمار غزلیات مفید عرفانی را میساخت که به انظمام تعدادی ترجیع بند و رباعی دیوان بزرگ او را تشکیل میدهد.  بعضی از اشعار آن از لحاظ معنی و زیبایی زبان و موزونیت ابیات جواهر گرانبهای ادبیات جهان محسوب میشود.

اثر مهم دیگر مولانا که نیز پر از معانی دقیق و دارای محسنات شعری درجه اول است، همانا شاهکار او کتاب مثنوی یا به عبارت کامل تر "مثنوی معنوی" است.  در این کتاب که شاید گاهی معانی مشابه تکرار شده و بیان عقاید صوفیان بطول و تفضیل کشیده و از این حیث موجب خستگی خواننده گشته است. آنچه به زیبایی و جانداری این کتاب این کتاب می افزاید، همانا سنن و افسانه ها و قصه های نغز و پر مغزیست که نقل گشته.  الهام کنند مثنوی شاگرد محبوب او "چلبی حسام الدین" بود که اسم واقعی او حسن بن محمد بن اخی ترک، است. مشارالیه در نتیجه مرگ خلیفه (صلاح الدین زرکوب) که بعد از تاریخ 657 هجری اتفاق افتاد، بجای وی بجانشینی مولانا برگزیده شد و پس از وفات استاد مدت ده سال بهمین سمت مشغول ارشاد بود تا اینکه خودش هم به سال 683 هجری درگذشت.  وی با کمال مسرت مشاهده نمود که مطالعه مثنوی های سنائی و عطار تا چه اندازه در حال جلال الدین جوان ثمر بخش است. پس او را تشویق و ترغیب به نظم کتاب مثنوی کرد و استاد در پیروی از این راهنمایی حسام الدین دفتر اول مثنوی را بر طبق تلقین وی برشته نظم کشید و بعد بواسطه مرگ همسر حسام الدین ادامه آن دو سال وقفه برداشت. ولی به سال 662 هجری استاد بار دیگر بکار سرودن مثنوی پرداخت و از دفتر دوم آغاز نمود و در مدت ده سال منظومه بزرگ خود را در شش دفتر به پایان برد.

بهترین شرح حال جلال الدین و پدر و استادان و دوستانش در کتاب مناقب العارفین تألیف شمس الدین احمد افلاکی یافت میشود. وی از شاگردان جلال الدین چلبی عارف، نوهً مولانا متوفی سال 710 هجری بود.  همچین خاطرات ارزش داری از زندگی مولانا در "مثنوی ولد" مندرج است که در سال 690 هجری تألیف یافته و تفسیر شاعرانه ایست از مثنوی معنوی.  مؤلف آن سلطان ولد فرزند مولاناست، و او به سال 623 هجری در لارنده متولد شد و در سال 683 هجری به جای مرشد خود حسام الدین بمسند ارشاد نشست و در ماه رجب سال 712 هجری درگذشت. نیز از همین شخص یک مثنوی عرفانی بنام "ربابنامه" در دست است.»

از شروح معروف مثنوی در قرنهای اخیر از شرح مثنوی حاج ملا هادی سبزواری و شرح مثنوی شادروان استاد بدیع الزمان فروزانفر که متأسفانه بعلت مرگ نابهنگام وی ناتمام مانده و فقط سه مجلد مربوط به دفتر نخست مثنوی چاپ و منتشر شده است. و همچنین شرح مثنوی علامه محمد تقی جعفری تبریزی باید نام برد.

عابدین پاشا در شرح مثنوی این دو بیت را به جامی نسبت داده که درباره جلال الدین رومی و کتاب مثنوی سروده:

آن فـریــدون جــهـــان مــعــنـــوی                           بس بود برهان ذاتش مثنوی

من چه گویم وصف آن عالی جناب                          نیست پیغمبر ولی دارد کتاب

شیخ بهاءالدین عاملی عارف و شاعر و نویسنده مشهور قرن دهم و یازدهم هجری درباره مثنوی معنوی مولوی چنین سروده است:

من نمی گویم که آن عالی جناب                              هست پیغمبر، ولی دارد کتاب

مـثــنــوی او چــو قــرآن مــــدل                                 هادی بعضی و بعضی را مذل

میگویند روزی اتابک ابی بکر بن سعد زنگی از سعدی می پرسید: "بهترین و عالی ترین غزل زبان فارسی کدام است؟"، سعدی در جواب یکی از غزلهای جلال الدین محمد بلخی (مولوی) را میخواند که مطلعش این است:

هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست                    ما بفلک میرویم عزم تماشا کراست

اکنون چند بیت از مثنوی معنوی مولوی به عنوان تبرک درج میشود:

یـار  مـرا , غار مـرا , عشق  جگر  خـوار  مـرا                          یـار تـوئی , غار تـوئی ,    خواجه نگهدار مـرا

نوح تـوئی , روح تـوئی ,  فاتح و مفتوح تـوئی                        سینه   مشروح  تـوی   ,   بر  در  اسرار  مـرا

نـور تـوئی , سـور تـوئی , دولت منصور تـوئی                        مرغ کــه طور تـوئی  ,    خسته به منقار مـرا

قطره توئی , بحر توئی , لطف توئی , قهر تـوئی                    قند تـوئی  ,  زهر تـوئی  ,   بیش میازار  مـرا

حجره خورشید  تـوئی  ,  خانـه  ناهیـد   تـوئی                     روضه اومید تـوئی  ,   راه   ده   ای  یار   مـرا

روز تـوئی , روزه تـوئی , حاصل در یـوزه تـوئی                       آب تـوئی , کوزه تـوئی , آب ده  این بار مـرا

دانه تـوئی , دام تـوی , باده تـوئی , جام تـوئی                     پخته تـوئی , خام تـوئی , خام  بمـگذار مـرا

این تن اگر کم تندی   , راه دلم کم زنـدی                           راه شـدی تا نبـدی ,    این همه گفتار مـرا

*******

مرده  بدم  زنده  شدم  ،  گریه  بدم  خنده شدم                 دولت  عشق  آمد    و  من  دولت  پاینده  شدم

دیده  سیرست  مرا    ،   جان  دلیرست    مرا                    زهره  شیرست  مرا   ،       زهره   تابنده  شدم

گفــت که :    دیوانه نه ،   لایق  این  خانه     نه                  رفتم  و  دیوانه شدم    سلسله    بندنده  شدم

گفــت که : سرمست نه ، رو که از این دست نه                  رفتم و سرمست  شدم  و  ز   طرب آکنده  شدم

گفــت که :  تو کشته نه ،  در  طرب  آغشته  نه                  پیش  رخ  زنده  کنش  کشته   و    افکنده  شدم

گفــت که : تو زیر ککی ، مست خیالی و شکی                  گول شدم  ،  هول شدم ،   وز همه بر کنده شدم

گفــت که :   تو شمع شدی ، قبله این جمع شدی              جمع نیم  ،  شمع نیم  ،     دود     پراکنده شدم

گفــت که : شیخی و سری ، پیش رو و راه بری                   شیخ  نیم  ،    پیش نیم   ،   امر  ترا  بنده شدم

گفــت که :   با بال و پری ، من پر و بالت ندهم                    در  هوس  بال  و پرش   بی  پر   و  پرکنده شدم

گفت  مرا  دولت نو   ،    راه مرو    رنجه مشو                     زانک  من  از  لطف  و  کرم سوی  تو  آینده شدم

گفت مرا عشق کهن   ،    از  بر  ما  نقل  مکن                   گفتم  آری  نکنم  ،    ساکن  و    باشنده شدم

چشمه  خورشید توئی  ،   سایه گه  بید    منم                 چونک  زدی بر سر من    پست و   گدازنده شدم

تابش جان یافت دلم   ،  وا شد و بشکافت دلم                   اطلس نو  بافت دلم   ،   دشمن  این ژنده شدم

صورت جان وقت سحر ،   لاف همی زد ز بطر                      بنده و خربنده بدم  ،   شاه   و     خداونده شدم

شکر  کند   کاغذ   تو  از  شکر  بی  حد   تو                       کامد  او در  بر  من ،       با     وی   ماننده شدم

شکر  کند   خاک دژم  ،   از فلک و چرخ بخم                       کز  نظر   و   گردش   او    نور       پذیرنده  شدم

شکر کند چرخ فلک ،  از ملک و ملک و ملک                       کز کرم  و  بخشش  او  روشن   و  بخشنده شدم

شکر  کند  عارف  حق  کز  همه  بر  دیم سبق                   بر  زبر  هفت  طبق  ،        اختر  رخشنده شدم

زهره بدم  ماه  شدم    چرخ  دو  صد  تاه شدم                   یوسف  بودم   ز کنون     یوسف   زاینده   شدم

از توا م ای  شهره قمر ،  در  من و در خود بنگر                    کز  اثر   خنده    تو    گلشن      خندنده    شدم

باش  چو شطرنج روان  خامش و خود جمله زبان                 کز   رخ  آن  شاه  جهان  فرخ   و    فرخنده  شدم

*****

ای عاشقان , ای عاشقان من خاک را گوهر کنم                 وی مطربان    ,   وی مطربان دف شما  پر زر کنم

باز آمدم  ,  باز آمدم  ,  از پیش  آن یار آمدم                        در من نگر , در من نگر , بهر تو غمخوار آمدم

شاد آمدم , شاد آمدم ,   از جمله   آزاد آمدم                      چندین  هزاران  سال  شد  تا من بگفتار آمدم

آنجا روم ,  آنجا روم  ,      بالا بدم    بالا روم                       بازم رهان  ,  بازم رهان   کاینجا   بزنهار آمدم

من مرغ لاهوتی بدم  ,  دیدی که ناسوتی شدم                 دامش   ندیدم   ناگهان  در   وی   گرفتار آمدم

من نور پاکم ای پسر ,  نه مشت خاکم مختصر                    آخر صدف من نیستم  ,   من  در شهوار آمدم

ما را بچشم سر مبین ,  ما را بچشم سر ببین                   آنجا بیا  ,  ما را  ببین  کاینجا  سبکسار آمدم

از چار  مادر  برترم    وز  هفت  آبا  نیز هم                         من  گوهر  کانی  بدم     کاینجا   بدیدار آمدم

یارم به بازار آمدست , چالاک و هشیار آمدست                   ورنه  ببازارم  چه  کار   ویرا   طلب کار آمدم

ای شمس تبریزی  ,   نظر در کل  عالم کی کنی                 کندر  بیابان  فنا  جان  و  دل   افکار  آمدم

*****

اندک   اندک      جمع   مستان    می رسنـــد                    اندک   اندک       می  پرستان   می رسنـــد

دلنوازان    ناز  نازان                       در ره اند                     گلعذاران             از   گلستان   می رسنـــد

اندک   اندک       زین   جهان هست و نیست                     نیستان   رفتند   و     هستان    می رسنـــد

جمله     دامنهای     پر    زر      همچو     کان                    از    برای     تنگ        دستان    می رسنـــد

لاغران     خسته       از     مرعای       عشــق                   فربهان         و        تندرستان    می رسنـــد

جان      پاکان     چون      شعاع       آفتــاب                      از        چنان     بالا   بپستان     می رسنـــد

خرم    آن       باغی    که       بهر     مریــمان                    میوه های     نو   ز    مستان      می رسنـــد

اصلشان    لطفست   و  هم     واگشت    لطف                 هم   ز بستان   سوی     بستان  می رسنـــد

*****

دل من کار تــو دارد  ,     گل  گلنار  تــو دارد                        چه  نکوبخت  درختی   که برو بار تــو دارد

چه کند چرخ فلک را ؟ چه کند عالم شک را ؟                      چو  بر آن چرخ معانی مهش  انوار تــو دارد

بخدا   دیو   ملامـت     برهد   روز     قیامت                       اگر  او مهر  تــو دارد   ,    اگر اقرار تــو دارد

بخدا حور و فرشته  ,    بدو صد نور سرشته                        نبرد سر  ,  نپرد جان  ,    اگر انکار تــو دارد

تو کیی ؟  آنک ز خاکی تو و من سازی و گویی                    نه  چنان ساختمت من که کس انکار تــو دارد

ز  بلا های  معظم  نخورد  غم  , نخورد غم                        دل  منصور  حلاجی   ,    که   سر دار تــو دارد

چو ملک کوفت دمامه    بنه ای عقل عمامه                        تو  مپندار  که  آن  مه   غم  دستار  تــو دارد

بمر  ای خواجه زمانی  ,   مگشا هیچ دکانی                      تو  مپندار  که  روزی     همه   بازار  تــو دارد

تو   از   آن روز که زادی هدف نعمت و دادی                         نه   کلید   در   روزی      دل   طرار  تــو دارد

بن   هر  بیح  و   گیاهی   خورد  رزق  الهی                       همه وسواس  و  عقیله دل   بیمار تــو دارد

طمع روزی جان کن, سوی فردوس کشان کن                     که   ز هر برگ و   نباتش شکر انبار تــو دارد

نه کدوی  سر  هر کس  می  راوق تــو دارد                        نه هران دست که خارد گل بی خار تــو دارد

چو  کدو   پاک   بشوید   ز  کدو   باده بروید                        که  سر و سینه   پاکان   می  از آثار تــو دارد

خمش  ای  بلبل   جانها   که  غبارست زبانها                     که  دل  و جان   سخنها       نظر یار تــو دارد

بنما  شمس   حقایق   تو   ز   تبریز   مشارق                      که مه و شمس و عطارد غم دیدار تــو دارد

******

شمس  و قمرم آمد  ,   سمع و بصرم آمد               وان   سیم  برم  آمد    وان  کان زرم آمد

مستی   سرم    آمد       نور    نظرم آمد               چیز  دگر  ار  خواهی        چیز دگرم آمد

آن  راه   زنم   آمد  ,   توبه     شکنم آمد                وان یوسف سیمین بر ,      ناگه ببرم آمد

امروز به   از دینه     ,    ای مونس دیرینه                دی مست بدان  بودم , کز وی خبرم آمد

آنکس که همی جستم , دی من بچراغ او را           امروز   چو  تنگ  گل ,     بر  رهگذرم آمد

دو  دست کمر کرد او , بگرفت مرا در بر                   زان   تاج    نکورویان    نادر    کمرم   آمد

آن باغ و بهارش بین , وان خمر خمارش بین            وان هضم و گوارش بین چون گلشکرم آمد

از  مرگ  چرا ترسم    کو آب حیات آمد                   وز  طعنه چرا ترسم     چون او سپرم آمد

امروز    سلیمانم    کانگشتریم     دادی                 وان    تاج    ملوکانه    بر   فرق سرم آمد

از حد چو بشد دردم در عشق سفر کردم               یارب   چه سعادتها  که    زین سفرم آمد

وقتست   که می نوشم  تا برق زند هوشم            وقتست   که بر پرم    چون بال و پرم آمد

وقتست که در تابم چون صبح درین عالم                وقتست   که بر غرم   چون شیر نرم آمد

بیتی   دو    بماند   اما , بردند مرا  ,  جانا                جایی که جهان  آنجا  بس مختصرم آمد

 

عبدالرحمن جامی مینویسد:

« بخط مولانا بهاءالدین ولد نوشته یافته اند که جلال الدین محمد در شهر بلخ شش ساله بوده که روز آدینه با چند کودک دیگر بر بامهای خانه های ما سیر میکردند. یکی از آن کودکان با دیگری گفته باشد که بیا تا از این بام بر آن بام بجهیم. جلال الدین محمد گفته است: این نوع حرکت از سگ و گربه و جانوارن دیگر می آید، حیف باشد که آدمی به اینها مشغول شود، اگر در جان شما قوتی هست بیائید تا سوی آسمان بپریم.  و در آن حال ساعتی از نظر کودکان غایب شد، فریاد برآوردند، بعد از لحظه ای رنگ وی دیگرگون شده و چشمش متغیر شده باز آمد و گفت: آن ساعت که با شما سخن می گفتم دیدم که جماعتی سبز قبایان مرا از میان شما برگرفتند و بگرد آسمان ها گردانیدند و عجایب ملکوت را به من نمودند؛ و چون آواز فریاد و فغان شما برآمد بازم به این جایگاه فرود آوردند.»

و گویند که در آن سن در هر سه چهار روز یکبار افطار می کرد. و گویند که در آن وقت که (همراه پدر خود بهاءالدین ولد) به مکه رفته اند در نیشابور به صحبت شیخ فرید الدین عطار رسیده بود و شیخ کتاب اسرارنامه به وی داده بود و آن پیوسته با خود می داشت.....

فرموده است که: مرغی از زمین بالا پرد اگر چه به آسمان نرسد اما اینقدر باشد که از دام دورتر باشد و برهد، و همچنین اگر کسی درویش شود و به کمال درویشی نرسد، اما اینقدر باشد که از زمره خلق و اهل بازار ممتاز باشد و از زحمتهای دنیا برهد و سبکبار گردد.....

یکی از اصحاب را غمناک دید، فرمود همه دل تنگی از دل نهادگی بر این عالم است. مردی آنست که آزاد باشی از این جهان و خود را غریب دانی و در هر رنگی که بنگری و هر مزه یی که بچشی دانی که به آن نمانی و جای دیگر روی هیچ دلتنگ نباشی.

و فرموده است که آزاد مرد آن است که از رنجانیدن کس نرنجد، و جوانمرد آن باشد که مستحق رنجانیدن را نرنجاند.

مولانا سراج الدین قونیوی صاحب صدر و بزرگ وقت بوده، اما با خدمت مولوی خوش نبوده.  پیش وی تقریر کردند که مولانا گفته است که من با هفتاد و سه مذهب یکی ام؛ چون صاحب غرض بود خواست که مولانا را برنجاند و بی حرمتی کند.  یکی را از نزدیکان خود که دانشمند بزرگ بود فرستاد که بر سر جمعی از مولانا بپرس که تو چنین گــفـته ای؟  اگر اقرار کند او را دشنام بسیار بده و برنجان.  آن کس بیامد و بر مولانا سؤال کرد که شما چنین گفته اید که من با هفتاد و سه مذهب یکی ام؟! گفت: گفته ام.  آن کس زبان بگشاد و دشنام و سفاهت آغاز کرد، مولانا بخندید و گفت: با این نیز که تو می گویی هم یکی ام.  آنکس خجل شده و باز گشت. شیخ رکن الدین علاءالدوله سمنانی گفته است که مرا این سخن از وی به غایت خوش آمده است.

از وی پرسیدند که درویش کی گناه کند؟  گفت: مگر طعام بی اشتها خورد که طعام بی اشتها خوردن، درویش را گناهی عظیم است.  و گفته که در این معنی حضرت خداوندم شمس الدین تبریزی قدس سره فرمود که علامت مرید قبول یافته آنست که اصلا با مردم بیگانه صحبت نتواند داشتن و اگر ناگاه در صحبت بیگانه افتد چنان نشیند که منافق در مسجد و کودک در مکتب و اسیر در زندان.

و در مرض اخیر با اصحاب گفته است که: از رفتن من غمناک مشوید که نور منصور رحمهالله تعالی بعد از صد و پنجاه سال بر روح شیخ فریدالدین عطار رحمةالله تجلی کرد و مرشد او شد، و گفت در هر حالتی که باشید با من باشید و مرا یاد کنید تا من شما را ممد و معاون باشم در هر لباسی که باشم.

راهبردهای مطالعه و یادگیری

راهبردهای مطالعه و یادگیری

دکتر علی فتحی آشتیانی

در نظام آموزشی کشور ما جایگاه شیوه مطالعه و یادگیری ، راهبردهای یادگیری ، برنامه ریزی درسی و ... کم رنگ و اثرات احتمالی آن ناشناخته است . امروزه یادگیری و شیوه مطالعه  ، به عنوان یک فن تلقی می شود و با وجود همه . پیشرفتهای تکنولوژیکی هنوز یادگیری از راه مطالعه و خواندن کتاب ، عمومی ترین وسیله است و بخش بسیار مهمی از یادگیری های ما از طریق خواندن کتابها حاصل می شود .

موضوع شیوه مطالعه و استفاده صحیح از آنچه که مطالعه کرده ایم ، از این جهت دارای اهمیت است که بدانیم از یک طرف بیش از 30% بودجه ملی جاری کشور صرف هزینه های مربوط به تعلیم و تربیت می شود و از طرف دیگر بخش قابل توجهی از فراگیران ، به دلیل عدم آگاهی از شیوه درست مطالعه ، دچار افت تحصیلی می شوند که هم موجب هدر رفتن سرمایه ملی کشور می شود و هم سرخوردگی های روانی را به دنبال دارد .

کتاب وسیله تکامل نوع بشر و ابزار انتقال علم و دانش است . کتاب جولانگاه دیدگاهها و نظرگاههای متفاوت است . ذخیره فرهنگی و تجلی فرهنگ یک کشور را می توان در کتابها جستجو نمود . با این وجود در جامعه ما هنوز فرهنگ مطالعه به عنوان یک موضوع جدی تلقی نمی شود و مطالعه به عنوان یک موضوع جدی تلقی نمی شود و مطالعه یک نیاز واقعی برای مردم به حساب نمی آید حتی دانشجویان و تحصیل کرده ها که مطالعه جز ء لاینفک حرفه و زندگی آنان را بر طرف نماید . علتهای گوناگون بر این امر دخالت دارد که یکی از آنها عدم آگاهی از روشهای درست مطالعه است . با وجود اینکه برای اغلب ما مطالعه یک وظیفه اصلی تلقی می شود ولی روش مطالعه فعالانه ای نداریم ، کند می خوانیم و به اندازه کافی مطالبی را که می خوانیم درک نمی کنیم و یا بخوبی به یاد نمی آوریم و از همه بدتر اینکه نمی دانیم بد می خوانیم . این عوامل سبب گریز ما از مطالعه می شود .

خواندن همیشه با فعالیت ذهنی است . هر چه خواندن با فعالیت ذهنی بیشتری همراه باشد نتایج بهتری به همراه دارد . سوال کردن ، علامت گذاری نمودن ، حاشیه نویسی ، خلاصه برداری از مطالب ، از حفظ گفتن ، سازمان دادن مطالب و ... از جمله روشهایی هستند که فرد را در فرآیند یادگیری فعال ساخته و او را وادار می کنند تا به طور فعالانه به مطالعه بپردازد .

راهبردهای یادگیری

منظور از راهبردهای یادگیری ( Learning Strategies )  ، طرحهای کلی ، روشها و فنون ذهنی برای حل مساله و اکتشافهایی برای پردازش اطلاعات هستند . به عبارت دیگر فعالیتهایی هستند که باعث تسهیل در عملکرد فرد می شوند .

توجه و علاقه به راهبردهای یادگیری نتیجه طبیعی تغییر یا دگرگونی در جهت گیری از نظریه های رفتاری نگریی ( behaviorism) به نظریه های شناختی است . نظریه های شناختی ( Cognitive ) در یادگیری ، درصدد تبیین فعالیتهای پیچیده شناختی مانند درک مطلب ( Understanding ) ، یادآوری ( Recall ) و راهبردهای یادگیری هستند . در این دیدگاهها ، تاکید بر این است که چگونه اطلاعات در حافظه نگهداری می شوند .

یکی از دیدگاههایی که زیر بنای راهبردهای شناختی به آن بر می گردد ، نظریه پردازش اطلاعات ( Information Processing ) است . در این نظریه به تبیین فرآیندهای ذهنی از لحظه دریافت محرکهای درون داد ( Input ) تا لحظه پاسخ برون داد ( Output ) پرداخته می شود .

تحقیقاتی که در سالهای اخیر انجام شده اند ، بیانگر اهمیت راهبردهای یادگیری در تسهیل فرآیند یادگیری ، یادسپاری و یادآوری است و نقش تحول شناختی در استفاده از راهبردهای یادگیری را نشان می دهد . نتایج این تحقیقات بیانگر آن است که راهبردهای شناختی ، نیرومندترین اثر را در یادگیری فرراگیران دارند و رابطه مثبت و معناداری بین شیوه یادگیری و میانگین نمرات در دانشگاه وجود دارد ، درک مطلب در فراگیرانی که شیوه های خلاصه برداری و سوال کردن را به کار برده بودند ، به طور معناداری بیشتری از فراگیرانی بود که از شیوه استفاده نکرده بودند ، افزون بر آن فراگیرانی که از راهبردهای حفظ و سازماندهی و انتقال مطالب استفاده کرده بودند ، نسبت به گروه گواه عملکرد بهتری داشتند . همچنین فراگیرانی که در حین خواندن زیر عبارتهای مهم را خط می کشیدند و یادداشت برداری می کردند ، قادر به یادآوری اطلاعات بیشتری بودند . به علاوه در دانشجویانی که روش استفاده از کلید واژه ها را آموخته بودند و در طول یادگیری از آن استفاده می کردند ، یادگیری و یادآوری اطلاعات به طور معنا داری بهتر بود . برخی از محققین ، معتقدند فراخوانی اطلاعاتی که دارای ارتباط معنایی هستند ، آسانتر است و ایجاد ارتباط بین اطلاعات به همان خوبی سازماندهی اطلاعات ، بازیابی را تسهیل می کند . فراگیرانی که در جلسات آموزش خودآموزی درک مطلب شرکت کرده بودند ، نسبت به گروه گواه که آموزش ندیده بودند ولی از شیوه خودآموزی استفاده نکرده بودند ، عملکرد بهتری داشتند بعلاوه در فراگیرانی که علاقه مندی بیشتری به استفاده از فعالیتهای خود نظم دهی مانند استفاده از راهبردهای شناختی ، نشان می دهند ، باعث تسهیل مطالب یادگیری می شود .

براساس نتایج مطالعات فوق ، یکی از نکات اساسی در آموزش این است که به فراگیران یاد دهیم چطور یاد بگیرند ، چطور به خاطر بسپارند و چگونه مساله حل کنند ؛ به علاوه فراگیران باید موثرترین روشها و رابردهای یادگیری را بدانند و در هنگام مطالعه از آنها استفاده کنند . ما به طور معمول از فراگیران ما انتظار داریم که خوب درس بخوانند ، مساله حل کنند ، یا تعداد زیادی اطلاعات را به خاطر بسپارند ، در حالیکه روشهای صحیح مطالعه ، به آموزش شیوه مطالعه ، توجه کمتری می شود و اعتقاد بر این است که فراگیران به خودی خود ، شیوه های درست مطالعه و یادگیری را کشف می کنند و مهارتهای لازم در موفقیت تحصیلی را بدست می آورند . در حالی که لازم است فراگیران فنون ، شیوه ها و راهبردهای صحیح مطالعه و یادگیری را بیاموزند .

انواع راهبردهای یادگیری

مرور ذهنی ( Rehrarsal ) ( تکرار ) بسط دهی ( Elaboration  ) ، سازماندهی ( Organizational ) و نظارت بر درک مطلب  ( Comprehension Monitoring ) از جمله راهبردهای یادگیری هستند .

راهبرد تکرار ( مرور ذهنی ) : منظور از راهبرد مرور ذهنی ( تکرار ) یعنی حفظ تک تک موضوعها و مطالب ارائه شده در طول یادگیری . استمرار در خواندن مطالب ، کپی کردن آنها ، خط کشیدن زیر عبارات مهم و ... از فنون راهبرد مرور ذهنی و تکرار است .

راهبرد بسط دهی : بسط دهی روش ایجاد و شکل دهی تصاویر ذهنی با تولید جملات اضافی به منظور ارتباط دادن  یک یا چند موضوع در یک مطلب آموختنی است . عبارت سازی ، خلاصه کردن ، یادداشت برداری و سوال کردن نمونه هایی از این راهبرد به شمار می روند .

راهبرد سازماندهی

این راهبرد به گروه بندی و دسته بندی موضوعات مشترک و ویژگی های آنها می پردازد و بین موضوعات مهم ارتباط برقرار می کند و با ایجاد جملات معنادار بازیابی را تسهیل می کند . این راهبرد شامل تعیین نکات اصلی یا ایجاد سلسه مراتبی از یک عبارت است .

راهبرد نظارت بر درک مطلب

این راهبرد به درجه شناخت فرد درباره فرآیندهای شناختی و توانایی در کنترل این فرآیندها با استفاده از سازماندهی ، نظارت و تفسیر آنها اشاره دارد . به عبارت دیگر راهبرد نظارت بر درک مطلب شامل جلوگیری از عدم موفقیت در فهمیدن مطلب توسط خود فراگیر است . فراگیر برای اینکه بداند آیا مطالب مطرح شده در کلاس را درک کرده یا نه ، باید از خود سوالهایی بپرسد .

22 نکته برای مطالعه بهتر

1- برنامه مطالعه خود را با دیدی واقع بینانه طرح ریزی کنید . کار زیادی را برای زمان محدودی در نظر نگیرید .

2- در برنامه خود ، زمانی را برای کارهای غیر قابل پیش بینی در نظر بگیرید . گاهی کارهای غیرمنتظره پیش می آید که ممکن است برنامه را به هم بزند .

3- اوقات مطالعه خود را تقسیم کنید . مثلاً شبی یک ساعت در 5 شب بهتر از 5 ساعت مطالعه متوالی است .

4- از بهترین ساعتهای خود استفاده کنید . کارهای مشکل را برای ساعتهایی که می توانید بهتر کار کنید در نظر بگیرید .

5- در پایان هر ساعت مطالعه ، به طور مرتب استراحت کوتاهی بکنید و هرگز برای چندین ساعت به طور مداوم و بدون رفع خستگی مطالعه نکنید .

6- دو مطلب تقریباً مشابه و در عین حال دارای وجوه افتراق را پشت سر هم نخوانید . بهتر است بین آنها درسی که کاملاً متفاوت است قرار گیرد . مثلاً بین مطالعه ریاضیات و جبر ، درس معارف را مطالعه کنید و بین هندسه و مثلثات ، درس زیست شناسی را ، این نوع برنامه ریزی باعث سرعت عمل و تسهیل در یادآوری می شود

7- به خاطر داشته باشید مطالعه یک فرآیند فعال و پویا است نه یک فرآیند منفعل و ایستا . مطالعه فعال شامل یادداشت برداری ، علامت گذاری ، حاشیه نویسی ، خلاصه بردار ، به بیان خود سازماندهی ، ارتباط بین آموخته ها و ... است .

8- قبل از مطالعه ؛ از خوردن غذای پر حجم و پرچربی اجتناب کنید .

9- سعی کنید اتاق مطالعه شما ، ثابت ، ساکت ، و دور از عوامل مزاحم و حواس پرتی باشد .

10- در زمان مطالعه سعی کنید حواس خود را روی موضوع مورد مطالعه متمرکز کنید . دقت و تمرکز حواس از شرایط ضروری یادگیری و مطالعه است . بی حوصلگی ، خستگی ، دلزدگی ، فقدان ، علاقه و انگیزه و خیالپردازی از جمله عوامل عدم تمرکز حواس هستند .

11- عوامل درونی یا بیرونی حواس پرتی را کاهش دهید .

علل درونی : ( افکار و اندیشه های مربوط به مشکلات شخصی تحصیلی ، اقتصادی و شغلی و اضطراب مربوط به آنها و خیالپردازی در رابطه با امیال و ایده ها ) .

عوامل بیرونی : ( سرو صدا ، نور کم یا زیاد ، گرما ، سرما )

12 – مطالعه بدون تفکر و اندیشه مثل بلعیدن غذا بدون جویدن است ، لذا زود تمام کردن مطالب کتاب شرطی نیست ، فهمیدن و درک کردن شرط است .

13- مطالعه بصری را تمرین کنید . سرعت مطالعه از طریق چشم خوانی ،بسیار افزایش می یابد و فرد در صدد درک معنای کلی متن است نه معنی هر کلمه یا جمله . به علاوه خواندن با زبان و تلفظ مستلزم آن است که زبان ، یک کلمه را با چند حرکت بخواند در حالی که چشم  این کار را فقط با یک نگاه انجام می دهد . افزون بر آن ، چشم در اثر تمرین قادر است چند کلمه و یا یک عبارت را یک مرتبه بخواند اما زبان ناچار است تک تک کلمات را ادا کند .

14- زمانی که می خواهید کتابی را بخوانید باید خود را برای تمام کردن آن رنج و مشقتی که متحمل می شوید ، آماده کنید .

15- از برخوانی کنید ؛ برای آنکه آنچه را که می خوانید فراموش نکنید ، سعی کنید مطالبی را که خواندید برای خود تکرار نمایید .

16- هنگام مطالعه موضوعی جدید ، تا مطمئن نشدید که آن را فهمیده اید ، به تلاش خود ادامه دهید .

17- سعی کنید بین مطالب جدیدی که می خوانید ، با مطالب قبلی ارتباط برقرار کنید .

18- بعد از مطالعه خود را آزمایش کنید . به سوالاتی که در پایان موضوع آمده و یا خود مطرح کرده اید ، پاسخ دهید .

19- زمانی که حوصله مطالعه ندارید ، با ابتکار ، شرایط مطالعه را فرام آورید .

20- از روش پس خبا یا PQRST استفاده کنید . این روش شامل پیش خوانی ( Preview ) سوال کردن ( Question ) ، خواندنی (Read ) ، به خود پس دادن ( Self - recitation ) و آزمون

 ( Test ) است .

21- برمعنا و مفهوم تکیه کنید و از حفظ کردن طوطی وار و بدون اندیشه اجتناب نمایید .

22- از قرائت دعای مطالعه غافل نشوید :

اللهم اخرجنی من ظلمات الوهم واکرمنی بنور الفهم ، اللفهم ، اللهم افتح علینا ابواب رحمتک وانشر علینا خزائن علومک برحمتک یاارحم الراحمین

نظرات کارشناسان محترم در باره ی وبلاگ انشا ی بیست

نظریه ی جناب آقای ابراهیم زاده کارشناس محترم سازمان آموزش و پرورش

باسلام و ادب خدمت شما گرامیان
وبلاگ خوبی را راه انداری نموده اید. مقوله انشا موضوع بسیار خوبی است که شما انتخاب کرده اید .برایتان آرزوی توفیق دارم .در برنامه های ما حتما شرکت فرمایید.                                                      با تشکر از ایشان - مدیریت وبلاگ انشای بیست
 
پنجشنبه 2 آذر ماه سال 1385 ساعت 11:09 PM