خانه
عناوین مطالب
تماس با من
انشای ۲۰ ( آموزش انشا نویسی)
با کمک اساتید فن و معلمان مجرب نوشتن انشای ۲۰را بیاموزیم
انشای ۲۰ ( آموزش انشا نویسی)
با کمک اساتید فن و معلمان مجرب نوشتن انشای ۲۰را بیاموزیم
درباره من
یثربی
ادامه...
روزانهها
همه
کارگاه انشانویسی
مخصوص تمرین انشا و انواع نگارش
پیوندها
تبیان
گوگل
یاهو
ورودی بلاگ اسکای
آموزش نیوز
بیست جویان
زندگینامه بیشتر
دستهها
کارگاه انشانویسی
1
آیین نگارش
6
انشای توصیفی چیست؟
2
انشای تشریحی (توضیحی)
1
خاطره نویسی
1
مقاله نویسی
9
نامه نگاری
1
خلاصه نویسی
2
گزارش نویسی
3
بازنویسی
1
جمله سازی
1
وقایع نگاری و تاریخ نویسی
2
تک نگاری
2
نوشتن از زبان موجودات
1
مناجات
1
متن ادبی
2
برگرداندن شعربه نثر
1
سفرنامه نویسی
1
داستان نویسی
12
انتقاد نویسی و نقد ادبی
5
رمان نویسی
1
شرح حال نویسی
5
انشاهای نمونه
2
صناعات ادبی
1
مطالعه و تحقیق
8
زیبا نویسی
2
دکلمه نویسی
1
یادداشت برداری
1
ویرایش
1
آرایه های ادبی
2
شعر نویسی
2
دستور زبان فارسی
2
پژوهشهای معلمان انشاء
4
تبادل تجربه
2
مسابقات انشانویسی
1
در باره ی وبلاگ انشای بیست
2
متفرقه
9
برگهها
آیات مربوط به دنیا در قرآن کریم
جدیدترین یادداشتها
همه
آثار گناهان در طول عمر و ...
انشای توصیفی نمونه. ارسالی از قم . اتوبوس شلوغ
سبک زندگی حسینی (ع)
مختصری از زندگینامه شهید باهنر
نشانی خانه های معلم و مراکز اسکان فرهنگیان
بایگانی
بهمن 1398
آبان 1396
مهر 1396
اردیبهشت 1396
تیر 1394
اردیبهشت 1394
آبان 1393
مهر 1393
فروردین 1391
اردیبهشت 1387
دی 1386
آذر 1386
آبان 1386
بهمن 1385
آذر 1385
آبان 1385
تقویم
بهمن 1398
ش
ی
د
س
چ
پ
ج
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
15
16
17
18
19
20
21
22
23
24
25
26
27
28
29
30
جستجو
آمار : 1442799 بازدید
Powered by Blogsky
انشای توصیفی نمونه. ارسالی از قم . اتوبوس شلوغ
سم الله الرحمن الرحیم
مهدیا امدنت دیر شده
به خدا عاشق تو پیر شده
بسمه تعالی
ما مردم ایران با اینکه همیشه با یکدیگر همبستگی و اتحاد داشته ایم, اما گاهی وقت ها خودمان را چنان غرق در مشکلات و تجمل گرایی و اهداف پوچ میکنیم که دیگر یادمان میرود ما همه ملت یک کشوریم و در یک خاک متولد شده ایم.بطوری که فقط به فکر خودمانیم و بی تفاوت از کنار مشکلات دیگران وحتی اقوام و خویشاوندان خود میگذریم .تنها به فکر اینیم که خودمان به هدف و مقصدمان برسیم.این امر موجب شده است تا بدون رعایت حال دیگران و شتاب زده به انجام کارهایمان بپردازیم.همچنین برایمان پیشرفت کردن یا نکردن کشورمان مهم نیست.این بی تفاوتی ها بزودی و در آینده ای نه چندان دور,به معضل جدی از جمله ترافیک ,آلودگی هوا و هرج و مرج تبدیل خواهند شد.
یکی از این معضلات ,شلوغی اتوبوس ها میباشد هرچند کوچک است ولی شاید اثر مخربی در افکارو اعصاب مردم داشته باشد.دراین انشا قصد دارم یک اتوبوس شلوغ را با اتفاق های درونش به قلم آورم تا شاید انگیزه ای برای شما و همچنین خودم ایجاد شود که کمی هم با افکاری روشن به فکر فردای ایران زمین ,باشیم وآن را با شروع تغییر دادن خود واطرافیانمان ,تغییر دهیم.
درایستگاه دوم خط میدان نبوت به میدان شهید مطهری سوار اتوبوس زرد رنگی شدم.اتوبوس نسبتا خلوت بود.بطور تخمینی حدود15نفر سوار شده بودند.جای تعجب داشت که اتوبوس در ایستگاه اول این همه مسافر داشته باشد.
درایستگاه بعدی اتوبوس خلوت تر شد.تقریبا بجز صدای ماشین صدای دیگری نبود.در ایستگاه بعدی برخلاف ایستگاه قبلی اتوبوس مسافران زیادی سوار کرد.طرف خانم ها تقریبا پر بود.این را از همهمه شان فهمیدم ,فکر دیگری نکنید.با اینکه اتوبوس به طور کامل پر نشده بود ولی تحمل سرو صدا طاقت فرسا شد.
از طرفی صدای کودک خرد سالی به گوش میرسید که گریه میکرد.ازطرفی دیگر یک پیر مرد حدود 60 ساله با صدای بلند با تلفن همراه صحبت میکرد وهر ازگاهی با صدای بلند میخندید.در ایستگاه بعدی هیچ کس پیاده نشد اما عوضش دو اکیپ (گروه)سوار شدند.اولی که سه طلبه ی جوان بودند.با تمام عالمیشان خیلی بی ملاحضه بودند و در اتوبوس مباحثه میکردند.اکیپ دوم هم چند خانم بودند که با صدای بلند با یکدیگر صحبت میکردند.همراه آنان هم یک دختر بچه ی کوچک بود که بعد از راه افتادن اتوبوس ,همه را با صدای ناله اش اذیت میکرد.اتوبوس دیگر پر بودوجایی برای نشستن نداشت.اما با این حال در هر ایستگاه مسافرانی سوار میشدند.
دوست عزیزم عباس در انشای خود حرف خوبی زد که هیچ کس حاضر نبود تارسیدن اتوبوس بعدی صبر کند.باخود میگفتم دلیل این بیصبری چیست؟چرا مردم ما اینقدر بیصبر شده اند؟ بگذریم ...!پرداختن به این موضوع خود سرچشمه ی چند انشاست... .
و اما وضیعت کلی اتوبوس که واقعا مضخرف بود.از استفاده ی این کلمه عذر میخواهم.هوای داخل اتوبوس بسیار گرم بود,با اینکه پنجره های باز بود اما باز هم پاسخگو نبود.همه بدون توجه به حقوق شهروندان ,بصورت یکنواخت صحبت میکردند.ازدحام جمعیت هم چنان بود که اگر کسی میخواست پیاده شود باید خودش را از یک ایستگاه قبل تر آماده میکرد.دراکثر مواقع هم اتوبوس از ایستگاه مورد نظر مسافران رد میشد.
این ازدحام جمعیت خطراتی نیز بدنبال داشت.سقوط از اتوبوس ,ماندن اعضای بدن لای درو زمین خوردن کودکان و سالمندان هنگام پیاده شدن از جمله این خطرات بود. بالاخره به ایستگاه مقصد رسیدیم.اینکه ایستگاه آخر بود ومجبور نبودم از بین مردم به سختی عبور کنم جای خوشحالی داشت.
دوستان عزیزم,هدف از انتخاب این موضوع این بود که کمی به فکر یکدیگر باشیم,نه تنها در این زمینه بلکه درتمام زمینه های اجتماعی هوای یکدیگر راداشته باشیم تا میهن عزیزمان ساخته شود...!
والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته
محمد رضا مسیب زاده دانش آموز دبیرستان دوره اول شهیدباهنر2 قم
گروه ادبیات
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1396 ساعت 05:31 ق.ظ
3
لایک
نظرات
2
+ ارسال نظر
Pary
دوشنبه 3 آذرماه سال 1399 ساعت 05:20 ب.ظ
عالی
1
1
علی
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1396 ساعت 06:18 ب.ظ
خیلی خوب بود.از وبلاگ خوبتون متشکرم
5
1
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت
Gravatar.com
ثبت نام کنید. (
راهنما
)
نام
ایمیل
آدرس وبسایت
مشخصات مرا به خاطر بسپار
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد
ارسال نظر
خیلی خوب بود.از وبلاگ خوبتون متشکرم